*ســـکوت شـــب*

اشعار زیبا

*ســـکوت شـــب*

اشعار زیبا

عطـــــر نفــــــــس های تو

خوابم یا بیدارم ؟تو با منی با من 

همراه و همسایه نزدیک تر از پیرهن 

باور کنم یا نه عطر نفس هاتو 

ایثار تن سوز نجیب دستاتو  

اگه این فقط یه خوابه تا ابد بذار بخوابم 

بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم 

بذار اون پرنده باشم که با تن زخمی اثیره  

عاشق مرگه که شاید،توی دست تو بمیره

 

 

 

گـــــــاهی..

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود  

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود 

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت 

گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود 

کاری ندارم آنکه کجایی چه میکنی 

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود 

ادامه مطلب ...

یک...دو...سه...

...یک... 

دو... 

سه... 

چندین وچند 

...هرچقدر میشمارم خوابم نمیره 

من این ستاره های خیالی را 

که از سقف اتاقم 

تا بینهایت خاطرات تو جاری است 

.... 

یــــادش بخـــــــــیر!!! 

وقتی بودی نیازی به شمردن ستاره ها نبود 

اصلا یادم نیست 

ستاره ای بود یا نبود 

هرچه بود شیرین بود 

حتی بی خوابی بدون شمردن ســـتـــــاره هــــا.... 

ادامه مطلب ...